30 فروردین- مهمونی خونه فروغ جون
سلام پسر باهوشم پسرم امروز ناهار خونه فروغ جون دعوت بودیم و به خاله گفتیم تا رادین بیدار بشه و بیایم دیر میشه یک کم... اما تو همیشه حدود ساعت 11 تا 11:30 بیدار میشدی...امروز قصد نداشتی زود بیدار شی...تا 12 صبر کردیم...بعد به بابا گفتم برو کنار رادین شاید کم کم بیدار بشه...که باز هم بیدار نشدی...تلویزیون روشن کردیم و صداشم یکم زیاد...و بعد بابایی هم وارد عمل شد و به کمک هر دوشون..بالاخره بیدار شدی..و سریع صبحانه را خوردی و تا از خونه راه افتادیم ساعت 1 بود ...و تا رسیدیم خونه خاله 2 شده بود. خلاصه حسابی بهت خوش گذشت.عصر هم رفتیم پارک و تو حسابی بازی کردی... شبم خاله فروغ شام نگهمون داشت و آخر شب برگشت...